سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیراهه

دلم که میگیرد... می آیم و بر مزارت آب میریزم

سنگ کوچکی برمیدارم و آرام به سنگ قبرت میکوبم، که حضورم را احساس کنی...

بالای سرت دعا میخوانم و فاتحه. حرف میزنم حرف های نگفته

چشمانم را می بندم، رازها دارم با تو

کاش این بار بغض و سکوتم شکسته شود...

من و تو خوب میدانیم که نمی آیم بر مزارت، بلکه مزارم را می آورم کنار تویی که؛ شنیده ام تا ابد جاودانی.

آن سنگ کوچک را بر می دارم و بر قلب سنگ شده ی خودم میکوبم. بر بغض و سکوتی که گویی سالهاست سنگ شده... تنها به این امید که شاید این بار بشکند!

می کوبم تا حس کنم حضورت را و این که در محضر خدا هستم

بالای سر تو دعا میخوانم و فاتحه.. فاتحه برای خودم.

فاتحه ی خودم را میخوانم که دل در گرو این وادی پوچ دارم و دستانم کوتاه از آخرت است

چشمانم را می بندم و آرام زمزمه میکنم: شاید همین روزها، معجزه ای اتفاق بیوفتد

شهید گمنام

پ.ن: عکس مربوط به مزار مطهر شهید گمنام؛ پایگاه چهارم شکاری.محوطه مسجد خاتم الانبیا


نوشته شده در چهارشنبه 91/1/23ساعت 5:47 عصر توسط قاصدک نظرات () |

Design By : Night Melody