سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیراهه

عبادت، بوسه بر دستان زِبر-از کار- توست

عبادت را تفسیر نگاه عاشقانه ی پدر و فرزند  گویند

عبادت، اینست که روزی جان در دست گیری و فردا آرامش را به سرزمینت هدیه کنی

عبادت، قدر دانستن لقمه ی حلالی ست که از کودکی بر دهانم نهادی

عبادت یعنی عاشقانه، آسایش اهل بیت را به جان خریدن

عبادت یعنی شمردن چروک های نقش بسته بر پیشانی ات

عبادت یعنی لذت اطاعت-بجا- از تو

عبادت، همان افتخار به تو است

مگر نه اینکه من عبادت را در لبخندهای شیرین و پی در پی تو می بینم؟

عبادت...آری [گاهی] همان جهاد را گویم!

با لحن بچگی هام میگم: "بابایی روزت مبارک" گل تقدیم شما

پ.ن1: گرچه هنوزم گاهی اوقات از همین لحن "بابایی" استفاده میکنم...:)

پ.ن2: یاد اون روزایی افتادم که دفتر نقاشی و تمام مداد رنگیامو می آوردم پیشِت و با ذوق میگفتم: بابایی خدا رو برام نقاشی کن...عکسشو برام بکش! بعد با کنجکاوی کودکانه نگاه می کردم ببینم تو دفترم چی میکشی...خدا چه شکلیه؟
اما تو انقدر طفره می رفتی و سرمو گرم میکردی که من یادم میرفت می خواستیم نقاشی خدا رو بکشیم

تا اینکه یه روز بازم من دفترمو آوردم و مثل قبل اصرار پشت اصرار!... اما این دفعه حواسم حسابی جمع بود که یوقت حرفو عوض نکنی!!

...حتی اشک تو چشمام جمع شد که چرا نمیذاری ببینم خدا چه شکلیه! دلم شکست
تو (انگار عاجز از پاسخ اشک) گفتی بیا اول نقاشی خودتو بکشیم
و من که باز هم اصرار و بعضم ادامه داشت...گفتم میخوام بدونم خدا چه شکلیه نه خودم!
و تو خندان و مهربان برایم توضیح دادی خدا دیدنی نیست...خدا مثل ما نیست...خدا جسم نیست که دیده شود...خدا خودش را در هر چیزی به ما نشان می دهد...خدا روحش را در من و تو دمیده...تو (کودکم) یکی از نشانه های خدایی... (نگاه متعجب و هزاران سوال متولد شده در ذهنم را هیچگاه فراموش نمیکنم یعنی چی؟)

و من تازه خدا را فهمیدم! تبسم

پ.ن3: پ.ن2 چقدر زیاد شد! نه؟ ببخشید...شاید در آینده تبدیل شد به یک پست جدا


نوشته شده در چهارشنبه 90/3/25ساعت 11:17 عصر توسط قاصدک نظرات () |

Design By : Night Melody