بیراهه
بسم الله... قاصدکی در عطر بهار رها شد... هرکس رسید، زیبایی پرواز را در گوشش زمزمه کرد... تجربه ی اولین پرواز؛ حتی نتوانست آغاز شود! چه رسد به . . . دستی آمد، پرِ پروازش را چید و رفت... یک دنیا خیالِ پرواز، بالهای قیچی زده، کوله باری سنگین و خبرهایی که هیچگاه به صاحبش نرسید . . .
تمام دارایی اش این شد: نوشته شده در چهارشنبه 92/2/4ساعت
11:56 صبح توسط قاصدک نظرات () |
Design By : Night Melody |