پيام
+
چه كسي بود كه امروز اومده بود غرفه ي ما؟؟ ميشه بهم بگه؟ ... نشد درست حسابي ببينمش و باهاش دوست شم :( // راستي ســــــلــامـــــ
/منم گداي فاطمه.س./
91/2/22
.:راشد خدايي:.
سلام.حتما خانم بوده
/منم گداي فاطمه.س./
بله جناب راشد... بنده خدا خانوم بود و خيلي هم خـــــــانـــــــوم :) اما متاسفانه سعادت ما كم بود
*زهرا بانو*
سلام . توي نمايشگاه كتاب ؟ شما غرفه دارين ؟ واقعا ؟ من فردا دارم ميام نمايشگاه ! ميشه بگين كدوم غرفه هستين ؟
/منم گداي فاطمه.س./
غرفه براي من نيست... من فقط متصدي اونجا هستم. تشريف بياريد :) نشر قيوم هستيم(كودك و نوجوان) اگه خدا قبول كنه :دي
*زهرا بانو*
نشر چي چي ؟ :دي / دقيق وقتي اومدم نمايشگاه بايد چي بگم ؟ :)
.:راشد خدايي:.
بريد نمايشگاه و بگيد کتاب ميخوام:)
*زهرا بانو*
آقا راشد :))))))))))))))))))))))
*زهرا بانو*
مرسي سايه :))))))
*زهرا بانو*
:))
/منم گداي فاطمه.س./
آهــــــاي خانوماي پيامـــرســـــــــان... چه كسي امروز اومده بود نمايشگاه دنبال يك عدد خانومِ پيامرساني؟ خواهش ميشود حتما بهم بگه! :(
/منم گداي فاطمه.س./
نشرِ قَيّومْ :ديييييييي دقيقا وقتي اومديد نمايشگاه ميتونيد قدم مبارکتون رو در سالن 25 كودك و نوجوان بگذاريد و دنبال نشر ما بگرديد (دقيق ترش رو اگه بخواييد تو خ ميگم خدمتتون :دي)
*زهرا بانو*
بفرماييد خ :)
/منم گداي فاطمه.س./
راستي جناب خدايي شما کدوم نشر فعاليت داريد؟ (اگه تونستم براتون مشتري ارسال کنم :)) )
.:راشد خدايي:.
ديروز اخوي بانشر حرم قراداد نوشت
/منم گداي فاطمه.س./
فرماييدم :) ...راستي تو كدوم يكي از اون 5تايي؟ من اصن هيچكدومتونو نميشناسم
*زهرا بانو*
نفرماييدي كه !! من زهرام :) هميشه هم زهرام :))) اونا نميان :))
/منم گداي فاطمه.س./
خوشوقتم :)... خ فرستادم براتون زهرا خانوم
/منم گداي فاطمه.س./
آها.. پس يعني نبايد فعلا دنبال انتشاراتتون بگرديم؟
*زهرا بانو*
بله زيرش ج دادم :))))))))))))))
.:راشد خدايي:.
خير:)
/منم گداي فاطمه.س./
واح! به جان خودم فرماييدما :)) مطمئني؟ :دي
*زهرا بانو*
اومده زيرش ج دادم :دي
مسافري از ...
من نبــــودم؟
*زهرا بانو*
ليست كتابايي كه ميفروشين توي سايتي چيزي نيست برم ببينم ؟ :)
/منم گداي فاطمه.س./
سلام خانوم مسافر... نميدونم. من كه شما رو تاحالا نديدم :( يعني شما بودين؟ امروز اومده بودين نشر قيوم؟ روسري قهوه اي يا پلنگي سرتون نبود؟
سكوت خيس
سلام...
مسافري از ...
اون نشر نه...نيت نمايشگاه داشتم امروز ولي نشد...ضمنا يادم نيست روسريم چي بود:دي
مسافري از ...
پس منم نبودم:)
/منم گداي فاطمه.س./
کتابامون کمه زهرا جون بيا خودم همه رو برات ميگم در حدي که مخت جويده بشه :دي ديگه خوب يادگرفتم! :)) /// اوهوم سايه :( // سلام سکوت جان شما نبودي يحتمل؟ :(( / جالب بود مسافر..خسته نباشي شما :)))
سكوت خيس
نه خانوم من ازقم پامو بيرون نذاشتم:)
/منم گداي فاطمه.س./
تو بودي سايه؟؟؟؟ (آيکون خواب از سر پريدن) مطمئني؟!!
/منم گداي فاطمه.س./
چون خواااااااابم مياااااااااد از کله ي سحر تا الان بيدارم خو!
/منم گداي فاطمه.س./
سايه ازم پرسيدي اما به خاطر مسائل امنيتي و اينکه يه آدمي که دلم نميخواد بدونه وبلاگ دارم و اونجا بود و داشت نگام ميكرد، مجبور شدم تقيه كنم و نتونستم بهت بگم خودمم ... تازه بعدشم کلي پشيمون شدم که چرا نيومدم دنبالت. کاش حداقل بهم خبر ميدادي که ميخواي بياي و هماهنگ ميكرديم، من شرمنده ت نشم :( اصصصصصلا فکر نميکردم کسي افتخار بده و بياد اونجا!!
/منم گداي فاطمه.س./
اي بابا بالاخره من نفهميدم تو بودي يا نه... اونجا 6عدد خانوم و يک عدد آقا کار ميکنن..تازه شم 3تا خانوم با روسري بودن :دي //شبت خوش دختر :)
غزل صداقت
3 تا بودن اون خانوما نه؟
*زهرا.م
:)) سايه،غزل بالاخره كشف شد:دي
غزل صداقت
اونايي رو که رفته بودن سراغش..من اونجا بودم ديدم سه تا خانوم نزديک اين غرفه هستا قيافه هاشونم آشنا بود
غزل صداقت
زهرا چي چي ميگي؟! خب منم نبودم ولي ميدونم کي بودش:دي
غزل صداقت
قاصدک جان دقت نکردي آبجي 3 نفر بودن :دي الان انقد که ما تابلو بازي درآورديم تابلو شده يکيش من بودم يکيش سايه يکي ديگه هم يکي ديگه از بچه ها بود:دي
طيبه♥علي
سلام منم فقط ميگم اول اسم اون روسري پلنگيه چي بود ولي قهره : دي
طيبه♥علي
اول اسمش : طيبه علي بود :))
غزل صداقت
طيبه :)))))))
طيبه♥علي
: دي
/منم گداي فاطمه.س./
سلام به صاحبان نظرات بالايي :) به دليل زياد بودن جواب، لپ مطلبو ميگم: نميشه يه بار ديگه م بياييد نمايشگاه (مثلا فردا) كه كاملا باهم آشنا بشيم؟ ازتون رسما و شخصا دعوت ميكنم..تازه ميتونيد كتابايي كه ميخواستيد بخريد و يادتون رفته يا پيدا نكرديدم بخريد :دي
/منم گداي فاطمه.س./
دوستان گرامي من غافلگير زده شدم آخه اصلن 1 درصد هم احتمال اومدن كسي به غرفه مون رو نميدادم وگرنه حتما مقدماتشو ميچيدم (آيكون يه متصديِ بسيار خسته و كوفته كه از ديروز حالش گرفته هم هست)
/منم گداي فاطمه.س./
=(((((( خو من چه ميدونستم آخههههههه لااقل قبلش يه ندا ميداديد :(( اگه آخرين نظرات ديشبمو بخوني متوجه ميشي چرا مجبور شدم سكوت كنم // تودوخدا قهر نكنين ديگه، من گناه دارم آخه :( يه عالمه غصه خوردم
/منم گداي فاطمه.س./
:)) اَاااااا چه سعادتييييييييي :دي واقعا اسم انتشاراتمون يادت مونده بود؟ :) /// امممممم يني ميگي واقعا خودمو لو بدم؟؟ منو نميزنين؟ مطمئن باشم؟؟ :دي
/منم گداي فاطمه.س./
:))) اِه راس ميگي سايه؟؟ اون روز يكي از من پرسيدش دسترسي به نت هست يا نه؟ :دييييي // من هموني بودم كه داشتم كتاب ميچيدم رو ميز تقريبانم وسطاي غرفه بودم. آخرين نفري كه طيبه ازم پرسيد تو پيامرسوني يا نه؟ بعدم زود رفتن... روسريمم پلنگي بود :دي
/منم گداي فاطمه.س./
اوهوم.. من اوني نبودم كه روسري رو گره زده بودا، من لبناني بسته بودم... الان فهميدي من كدوم بودم؟
طيبه♥علي
کدومشون؟ من نفهميدم !
/منم گداي فاطمه.س./
اگه اشتباه نكنم طيبه هموني بود كه پرسيد توي پيامرسانم يا نه؟ (كه دوستامم هي باهم ميخنديدن ميگفتن نــــــــه ما كه نيستيم) ... يه نفر ديگه ام ديدم كه داشت نگامون ميكرد اما خوب به قيافه ش دقت نكردم. نفر سومم اصن نديدم
/منم گداي فاطمه.س./
سلام طيبه جون.. خوووووبي؟ يعني باور كنم تو الان نميخواي منو بزني؟ :دي //آخرين نفر رو يادته؟ من همونم ديگه
/منم گداي فاطمه.س./
گفتم به اوني كه نگام ميكرد دقت نكردم(چادر معمولي سرش بود و شايدم تيپش مشكي بود)... اما از نفر وسطي كه پرسيد(دختري كه مقنعه مشكي سرش بود) به طيبه گفت من نيستم و به دو نفر كنار دستيش اشاره كرد و گفت اين دوتا مشكوك ميزنن از اينا بپرس :دي
/منم گداي فاطمه.س./
تقريبا...چون سرم به كار گرم بود. اون تو بودي يني؟
/منم گداي فاطمه.س./
:)))) حالا مگه ميخواستم بكشمت؟؟؟؟ خب بذا يكم ديگه فكر كنممممم... فك كنم داره يه چييييزايي يادم ميااااااد :دييييييي
طيبه♥علي
:) من ذاتا آدم مهربوني ام کلا مگه نه سايه؟
/منم گداي فاطمه.س./
بر منكرش لــــــــــــعــــــنــــــــتـــــــــــ :)
غزل صداقت
همون که من ازش پرسيدم ميشه دسترسي به نت داش خيلي متعجب گف چي تو بودي؟:دي
/منم گداي فاطمه.س./
خب ديگههههه همه ي پيامرسان كاملا فهميدن من كي بودم :)) ازين به بعد امنيت جاني نخواهم داشت (آيكون دانشمند هسته اي و اينا) :دي
/منم گداي فاطمه.س./
:))) توطئه نكنيدااااا ... خب واقعا تعجب كرده بودم و چون خيلي سرگرم كتاباو مشتريا بودم اونجوري جوابيدم.. خيلي بد جواب دادم؟ من در اوج خستگيم هم سعي ميكنم خوش اخلاق باشم
طيبه♥علي
:دي اي اي اي ... اون هزار تومن رو بده باشه مي خرم برات
غزل صداقت
نه بابا کي گف بد جواب دادي:دي ما به يکي ديگه مشکوک شده بوديم:دي
/منم گداي فاطمه.س./
حالا هي ميگه كه دل من بيشتر بسوزه ها :( .... برو شب خوش خواهري. منم بايد برم خيلي خسته ام
/منم گداي فاطمه.س./
فكر كنم دقيقا به دوست خودم مشكوك شده بودين نه همكارا :دي
/منم گداي فاطمه.س./
خلاصه از اين به بعد هروقت خواستين بيايين از قبل بگين كه من گله گوسپندامونو واسه قربوني كردن جلو پاتون آماده كنم. سخته اين همه گوسپندو آب و نون خوروندن..زمان ميبره خو :ديييي