پيام
+
من همان قاصدكي هستم كه سالهاست دست به دست مي چرخد و دعاهاي شما را به آسمان مي بَرَد تا شايد خبري بيايد، شايد اجابت شود آن دعاها... نميدانم. من همان هستم که روزي بر زمين ماند و کسي او را نديد. گاه وجود قاصدکي ام را باد حرکت مي داد... گاه طعنه ي اين و آن مرا تلنگري بود... اما ديشب که نمِ باران بر وجود خاکي ام نشست.. کم کم زندگي را حس کردم... و طعم لطافتش را.. زيبا بود و...

/منم گداي فاطمه.س./
90/6/5
*قاصدك*
گفته بودي دلتنگي هايم را با قاصدک ها قسمت کنم تا به گوش تو برسانند مي گفتي قاصدکها گوش شنوا دارند غم هايت را در گوششان زمزمه کن و به باد بسپار من اکنون صاحب دشتي قاصدکم اما مگر تو نمي دانستي قاصدکهاي خيس از اشک مي ميرند؟
/منم گداي فاطمه.س./
:)...